میخواهم بگویم ...
فقر همه جا سر میکشد
فقر گرسنگی نیست
فقر عریانی هم نیست
فقر گاهی زیر شمش های طلا خود را پنهان میکند
فقر چیزی را " نداشتن" است، ولی آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست
فقر ذهن ها را مبتلا میکند
فقر همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته یک کتابفروشی می نشیند
فقر تیغه های برنده ماشین بازیافت است که روزنامه های برگشتی را خرد میکند
فقر کتیبه سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند
فقر پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود
فقر همه جا سر میکشد
فقر شب را "بی غذا" سر کردن نیست
فقر روز را "بی اندیشه" سر کردن است
نمی دونم نویسندش کیه اما خیلی زیبا گفته :
فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست ......
فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست ......
فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند ......
فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، که روزنامه های برگشتی را خرد میکند ......
فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند .....
فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود .....
فقر ، همه جا سر میکشد ........
فقر ، شب را " بی غذا " سر کردن نیست…
فقر ، روز را " بی اندیشه" سر کردن است…….
نوشته شده توسط
حمید امامی راد
90/3/16:: 8:57 صبح
|
() نظر